من فک کردم اگه بعد از 28 روز دوستمو ببینم یکم اکی میشم اما نمیدونستم پشت بندش یه دعوای حسابی واسم ثبت شده......
روز شنبه 92.1.24 صبح تا ظهر هاسپیتال بودیم...... عصر با مینا بودم......وشب یه فاجعه خیلی بزرگ......
روز یکشنبه 92.1.25 حس انجام هیچ کاری و نداشتم و بابت شب گذشته هنوز اعصابم داغون بود...حوصله قهر کردنم نداشتم مجبور شدم با همه اونایی که شب دعوا کرده بودم به صورت خیلی ملایم حرف بزنم......نزدیکای ظهر بود سپیده مسیج زد و .......
از ظهر تا عصر منتظرش بودم........
مریم رو دیدم.......فک کنم 3 ماه بود ندیده بودمش......به قول یه نفر چقدر عوض شده بود.......
ساعت 7:25 سپیده با آش آمد......و خیلی زود هم رفت......شاید فقط 5 مین.....
خدا قبول کنه هم از سپیده اینا هم از هرکس دیگه ای که تو این چند روز ارادت خودشونو به خانم فاطمه الزهرا نشون دادن.....
نظرات شما عزیزان:
|